http://SheidayeEsfahani.ParsiBlog.com | ||
چقدر دلم برای برای باریدن ابرهای پاییزی تنگ شده بیاد روزهایی که با همکلاسی هایم روی برگ های زرد پاییزی میدویدیم. مشتی ازین برگها را برسر همدیگر می ریختیم وبوی گس برگهای نیمه خیس مشاممان را پر می کرد بوی پاییز می گرفتیم آنروزها باورمان نمی شد که پاییز باشد وباد نوزد باران نبارد آنروزها باورمان نمی شد که جوی های کنار خیابان بی آب بماند مادی ها خشک شوند باورمان نمی شد که زاینده رود فلج شود وبه کویری مرده مبدل گردد روح زندگی در جریان بود وما با همکلاسی ها ماه مهر در دبستان مهر مشق عشق می نوشتیم وعکسهای رنگی کتابمان را نظاره می کردیم آنروزها باغ سیب درخت انار چقدر دوست داشتنی بودند پوست میوه ها در درخشش آفتاب پاییزی مارا وسوسه میکرد تا همچون آدم دست دراز کنیم آنها را بچینیم وحالا همه چیز رنگ دیگری دارد میوه ها وسبزی ها آن عطر واقعی ر ا ندارند رنگشان زیباست بیمزه هستند وخدا میداند هر کدام چقدر با خود مواد سمی وارد بدن ما می کنند آبها هم دارند طعمشان عوض می شود آنروو ها خواب چنین اوضاع اسفناکی را هم نمی دیدیم وحالا برای مرده رود فاتحه ای بخوان شاید مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی [ سه شنبه 93/7/8 ] [ 12:0 صبح ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |