http://SheidayeEsfahani.ParsiBlog.com | ||
من ان عقاب بلند پروازم که کوه ها وصخره ها رادردل تاریک شب می پیمایداز روی اقیانوس های بیکران عبور می کنداسیر جنگل ودشت کوه ودمن نمی گردد ،به پرواز ادامه می دهد،میل در ماندن ندارداز سکون بیزاراست اوج می گیرد ،ازقله های رفیع عبور می کند ،تا به خورشید برسد از ان نیز عبورمی کند تافراسوی جهانی دیگرتا فراسوی دیگربانو_ صدیقه اژه ایدیوان صهبای عشقمدیر وبلاگ شیدای اصفهانی
[ شنبه 04/1/30 ] [ 8:54 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
شبی با ماه وبا مهتاب با گل وشبنم نسیم روحبخش نوبهاری گفتگو کردمچه زیبا بود آن شب اسمان صدها ستاره با هزاران راز صدای نغمهمرغ سحر غوغا بپا عطر بهاران هوش می برد از سر عالم در ختان دستافشان سروها نستوه پا برجا وکوه ازدامنش باران نور جاری وساری بودزیبا بود .تماشا داشت .جای دوستان خالی جای دوستان خالیبانو _صدیقه اژه ای دیوان گلشن سحرمدیر وبلاگ شیدای اصفهانی
[ جمعه 04/1/29 ] [ 8:37 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
چه موهبتی است این عمر و این لحظات حیاتوچه سریع دارد می رود ومن هم اکنون نمی دانمازکجا آمده امبرای چه آمده ام وکجا خواهم رفتبی خبر هستم ازاین مهلت عمرشاید ،شاید فرصتی نیست دگرتا که ان راز بفهمم شایدنقطه ایوکلامیوپیامیناتمام ،از خود بگذارم بجای
شاید ،شایدبانو _صدیقه اژه ایدیوان گلشن سحرمدیر وبلاگ شیدای اصفهانی [ جمعه 04/1/29 ] [ 8:25 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
قصه هجران تورا با ستاره گفتم ،سوختباشبنم گفتم ،فروغلتید، با ابر گفتم ،گریستبا شمع گفتم ،سوخت ناپدید شدبا کوه گفتم متلاشی شد با پرستو گفتم ،کوچ کرد ورفت با نسیم گفتم محو گردید،داشتم قصه هجران تورابا شب می گفتمبه شفق مبدل گشت با دل خونبار خویشنظارگر جهان شدبا هرکه قصه هجران تورا گفتم در او جلوهای پدیدار گشت یا محو شدپس از فراق وهجران تو سوختم گام درمیان آتش نهادمسراپای خویش به آتش سپردمچرا ؟ که در غم هجران سوختنسراپای به اتش سپردن استصدیقه اژه ایدیوان صهبای عشق مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی [ سه شنبه 04/1/26 ] [ 1:23 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
من یک کتابم صد قصه دارمهم تلخ وشیرین از روزگاراندوران دیرین هم حال واحوالدر قصه هایم یک شهر زیبادر توی این شهر هم رود ودریاهم کوه ودشت استهم باغ وصحرادر آسمانش خورشید رخشانشبهای زیبا با ماه تابانگاهی در این شهر سوز است وسرماگاهی هوا خشک گرمای سوزاندر قصه هایم مردم وفا داریاریگر هم هم شاد وخندانایتجا غریبی معنا نداردمردان غیورند اهل مروتزنها عفیف اند هم ساده وپاکاهل تلاش اند هم مرد وهم زنمردم شریف اند برعهد وپیماندر قصه من دنیا بهشت استهر کس درآنست خوش سرنوشتاست،پیمان صلح است در جنگغمها غم میشود پاک از جانودلهادر قصه هایم عشقی هویداهم شعر درد استهم رنج وغمهاباغ اناری نوری وناریهم شام تاریروز سیاهی با مردم زاریک مرد بیمار یک کودک نازیک خانه ویران دردی فراوانقوتی ندارند نه قوت جانحتی کمی نان تکه پنیریچند دانه خرماتاریک بی نور مانده اجاقشسرد وسیاه است هم روزگارش
صدیقه اژه ایدیوان صهبای عشقمدیر وبلاگ شیدای اصفهانی
[ سه شنبه 04/1/26 ] [ 8:47 صبح ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
ای کوچه های دلتنگیای اجاق های خاموش،ای سفره های تهیای ناله های در گلو ماندهای نگاه های دلواپسآیا شما منتظر کسی هستید،صدیقه اژه ایدیوان صهبای عشق مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی [ سه شنبه 04/1/26 ] [ 8:20 صبح ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
زنده رود اصفهان سرزنده بادچون درخشان گوهری پاینده باد
گوهر نایاب آدم عمراوستانچه باقیمانده ازعمرگوهری بی قیمت استماهی وستاره ای تو بر شبهایمبیرون ببری ز،کنج دل غمهایم
ز،بی وفایی دنیا سخن مگو شیداکه نیست مهر وفایی در عالم فانی
در این حوادث عالم کسی نیاسایدکنار شادی آن رنج و غصه می آید
مده تن را بخواری تن گرامی استبعالم نفس انسان جاودانی استصدیقه اژه ای مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی
[ پنج شنبه 04/1/21 ] [ 6:14 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
من آن رودم به دریا می روم خوشز،دشت وباغ وصحرا می روم خوش
لحظه ای نیست که یادت برود از یادمنغمه ی عشق سرایم که ز، غم آزادم
من باده نخورده ام ولی سرمستماز روز ازل ز عشق تو سر مستم
خوشاروزی که ازمن شادباشیدل وجانم ز،غم آزاد باشی
وقتی تودرخیال منی شاد میشوماز رنج و درد و غم آزاد میشوم
در میان بحر طوفانم خدا دستم بگیرمن پریشانم پریشانم خدا دستم بگیراثر _ بانو صدیقه اژه ای مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی
[ پنج شنبه 04/1/21 ] [ 6:0 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
ای ناشناسی کهبا دلم مانوسی وبر تارهای دلم چنگ میزنی وگیسوی اندیشه ام را با رایحه ی دلپذیر محبت خویش معطر می سازیتویی که نغمه های شور انگیز را برتار وپود هستی ام سر می دهی،آه ، آه که چه می گویمتو بامن چه می کنی ،دلم را بسوی خودت می کشانی تا در جذبه هایاتش مهرت ذوب کنی ،ارامش را از من میگیری بالهای خیال بلندم رادر هم میشکنی ، چون کشتی در طوفان اسیروآنگاه آتش به جانم می افکنی درمیان دستهای نیرومند طوفان سکانعنان جانم را بدست می گیری و درآرامشی متین بساحل امنم می رسانی ،آنگاه احساس می کنم چه معصومانه تولدی دوباره یافته امکودک معصوم روحم زیباترین ترنمها را سر می دهد،ترنمی از عمق وژرفنای دلم زبانه می کشد ،آه که چه می گویم که بامن چه می کنی صاعقه های مودت توبرجانهر که افتد سپند جانش رابه آتش می کشدواندیشه ودلش را به ستایش گوهر جاودانه عشق این موهبت آسمانیمی گدازداثر بانو صدیقه اژه ای مدیر وبلاگ شیدای اصفهانیکتاب آتش مهر
[ سه شنبه 04/1/19 ] [ 10:10 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
ای وای غزه ای وای فلسطینمظلوم عالم عرق جفاییاز بی وفاییای وای غزه ای وای فلسطینمحروم عالم وبی مثل ومانند
ای وای غزه ای وای فلسطینبی خانمانی بیدآب و نانیشام غریبان در تو مجسمبا کودکان مظلوم محروم
ای وای غزه ای وای فلسطینتوزنده هستی دنیا مردهدر مرگ وذلت در خواب ماندهدنیای امروز ننگ بشر هستتاریخ مرگ انسانیت هستای وای غزه ای وای فلسطینققنوس جانی سر زنده مانیویرانه هایت آباد گردداز دست ظالم آزاد گرددای وای غزه ای وای فلسطینمظلوم عالم دمحروم از حقپایتده مانی سرشار غیرتصدیقه اژه ای مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی
[ یکشنبه 04/1/17 ] [ 11:51 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |