سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://SheidayeEsfahani.ParsiBlog.com
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

در این زمانه وفا خواهی یار مردم باش 

اگر که رمز بقا خواهی   یار مردم باش 

به زخم سینه آنان .نمک مزن ایدوست

به زخم کهنه دوا خواهی یار مردم باش 

مگو سیاه وسپیدند وزشت  . یا زیبا 

اگر صلح وصفاخواهی یار مردم باش

 میان ظلمت عالم هزار رنج وبلاست 

اگر که دفع بلا خواهی یار مردم باش 

مشو ز،غافله عمر غافل ....ای شیدا 

اگر رضای خدا خواهی یار مردم باش 

صدیقه اژه ای 

              مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی


[ پنج شنبه 102/9/30 ] [ 9:52 عصر ] [ صدیقه اژه ای ] [ نظرات () ]

ای امید ........مردم دنیا بیا   

روشنی بخش دل وجانها بیا 

تا بکی در. کُنج غربت بیقرار 

ای رهایی بخش انسانها بیا 

جانفدایان توهستن صد هزار

 ای امام مسجد الاقصی بیا 

کعبه و  مروه صفا در انتظار 

روشنی بخشی به ظلمتهابیا 

روزوشبها بگذردبی تو غریب 

کودکان . آواره در صحرا بیا

درزمین خون جاری ازبیدادها

رفته ازکف صبروطاقت هابیا

زندگی تلخست دراین روزگار 

ای فدایت، هستی شیدا بیا 

صدیقه اژه ای 

                  مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی 


[ پنج شنبه 102/9/30 ] [ 9:43 عصر ] [ صدیقه اژه ای ] [ نظرات () ]

سلام ایرانیان یلدایتان خوش 

شب یلداو هم فردایتان خوش 

همیشه در کنار هم...  به نیکی

بمانید خرّم  و دلهایتان خوش 

نباشد بینتان  شرّ   و  نفاقی 

شکوه وجلوه ی ایمانتان خوش 

ز   اخلاق وادب شهره درعالم 

بصدق وراستی دنیایتان خوش

فدای روح..... زیبای شهیدان 

بقامت چهره وسیمایتان خوش 

برون از ذهن تان افکار منفی 

محبت در محبت  حالتان خوش 

شب یلدا دعای من همین است 

کنار دوستان هم جایتان خوش 

شمارا دوست دارم بادل وجان

همیشه جلوه ی ایرانتان خوش 

صدیقه اژه ای 

شیدای اصفهانی       مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی 

 

 


[ پنج شنبه 102/9/30 ] [ 12:0 صبح ] [ صدیقه اژه ای ] [ نظرات () ]

کیست؟علی مظهری از ذات پاک 

نور........ حقیقت ز،علی تابناک 

کیست؟ علی نادره  ی   روزگار 

معرفتش.... معرفت ....کردگار 

کیست؟علی محرم اسرار  وحی 

هم نفس و یار  ..وفا دار وحی 

کیست ؟ علی طایر عرش برین 

نایب  آن  سدره ی  اعلی نشین 

کیست؟ علی معنی ذکروسجود 

بعد    نبی  مخزن  سّر   وجود 

نام محمد به علی ....پر قوام 

نام علی شد   به محمد  تمام 

نور نبوت  چو... بر افروختند 

رخت امامت .برعلی دوختند 

دایره  کون ومکان   ساختند 

حب ولایت به دل. انداختند 

نیست علی گر ز.محمد  جدا 

دست  خدا داده  علی رابقا 

بهر علی طبل ...بقا کوفتند 

شمع وفایش بدل افروختند

 حک شده نامش بضمیروجود 

عاشق ودلداده ی حّی  ودود 

هستی عالم همه از هست او

جنت وفردوس  بُود.دست او

 روشنی...... شام یتیمان علی 

هم پدر ویاور.... ایشان  علی 

منشائ سرچشمه عرفان علی

گشته حقیقت ز. علی منجلی 

هست علی نقطه پرگار عشق 

راهبر و سرور   وسالارعشق 

هست چوشیدادل تودرحضور

حب ولایش بتو داده    سرور 

غیر علی قسط و عدالت مجو 

راه    به جز راه   ولایت  مپو 

هرکه در اوحب   ولایت  بُود 

راهبرش  نور  هدایت   بُو د 

 

صدیقه اژه ای 

کتاب آتش مهر    مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی 

 


[ جمعه 102/9/24 ] [ 9:31 عصر ] [ صدیقه اژه ای ] [ نظرات () ]

شب مرا شاعر کرد

چشم بیدار ،دلم درتب وتاب

خانه ام همچون روز

شده روشن ازمهر .آسمان شب

من بارانی است،

،ابرخاطرچه هوایی دارد ،

پشت هر تکه ی آن صدستاره

روشن نورشان

کرده دلم را روشن ،

شب مرا شاعر کرد چه صفایی دارد،

بانسیم سحرو روح نوازشگر آن 

 

صدیقه اژه ای 

  مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی 


[ شنبه 102/9/18 ] [ 1:2 عصر ] [ صدیقه اژه ای ] [ نظرات () ]

من آمده ام رفتنیم... دیرو زود 

این آمدن ورفتن من بهرچه بود 

پیش ازمنم آمدند ورفتند ولیک

کَس نیست،

بگوید این زیان است یا سود

ما آمده ایم تا شکوفا گردیم 

ازبهر کمال سخت کوشا گردیم 

درجهل نمانیم بمانند  ...سنگ

چشمه جوشان و  تواناگردیم

 

ازدست دل شکسته فریاد مکن 

بگذشته خوب وبد از اویاد مکن 

آینده گذار با خدا دلخوش باش 

آزاده تویی وخود. گرفتار نکن 

آزاده ترین   شاعره دورانم 

فریاد بلند همچنان طوفانم 

برباد فنا دهم بساط تبعیض

 من شاهد ظلم وستم دورانم 

صدیقه اژ ه ای             مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی 

 

 

 

  


[ شنبه 102/9/18 ] [ 11:57 صبح ] [ صدیقه اژه ای ] [ نظرات () ]

چیست توحید آب شیرین حیات 

می دهد ...عالم ز،بند غم نجات 

در عقیده خلق وخو احکام دین 

گر ،،،شناسی آن بیابی  تو یقین 

هست در جانت سه شهر دلگشا 

اولین باور ز. .........انوار،خدا 

دومین باید نباید...هاسزاست 

با حقیقت جان دل ها آشناست 

سومین شرع است هم احکام دین 

ریشه ی آن هست انوار    مبین 

گر عمل کردی به آن سه کاملی 

هم موحد هستی و  هم عاقلی 

فاجران رانیست چون راهی بآن 

در    تزلزل   نا امید   و نا توان 

پیرو وهم وخیالاتی خوش اند 

غرق عصیانند بس هم سرکشند 

هست دید هر موحد  بر جهان 

عین کثرت جمع ،وحدت در عیان 

عارفان را .هست ایمانی چنین 

روحشان سودایی ...نور یقین 

هست درعالم صداستعداد پاک 

از دورن نور است وبیرون تابناک 

قوه ی ادراک چون درجان ماست

چشم گوش هم زبان ابزارماست

آنکه می بیند یقینا روح ماست

روح ما نور ز،    انوار خداست 

با حضورش درجهان داردنشان

ذات او پنهان و آثارش عیان 

(ای برادر سیرت زیبا    ،بیار 

صورت.. زیبا نمی آید بکار )

انچه میماندز.تو کردارتوست

خلق خوی نیک باگفتارتوست

خالق هستی چو  نیکو  آفرید 

از توجان تو به نیکویی خرید

قیمت جان تو باشدگر بهشت 

از تو میگرددمعین سرنوشت 

 دیده واکن راه عصیان رامپوی 

غیر راه حق دگر راهی مجوی 

حمد وتسبیح خدا آور بجای 

تا شوی سرشار از مهر خدای 

بند ه ی حق باش نه بند هوا 

در ره توحید جان را کن فدا 

تا نبینی.. رنج های بی امان 

خویش راازبندظلمتها رهان 

هست در قرآن کتاب جاودان 

سعی بنماآیه هایش را بخوان

هست در قرآن حکمتهای ناب 

شهد دانایی درآن باشد عیان

هست  اقیانوس قرآن پُر.گُهر 

گوهرانش بی بدیل وپر   ثمر 

هرچه میگوید همه عقلانی است 

روح ایمانست هم عرفانی است

هم ز اخلاق بشر علم  و    هنر

هم زانسان زتاریخ .......بشر 

هم ز. دنیا وز.برزخ  هم بهشت 

از معاد دوزخ وهم سر نوشت 

قصه  ی خلقت زاقوام  قدیم

بردگان  وپادشاهان   و  ندیم

دُرّ  ناب حکمتش،بس تابناک 

هم زمین هفت اسمان تابناک 

صدیقه اژه ای 

دیوان صهبای عشق 

                            مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی 

 

 

 


[ دوشنبه 102/9/13 ] [ 8:42 عصر ] [ صدیقه اژه ای ] [ نظرات () ]

دست غیبی.برجهان زد سازها

  حکمت اندرکارحق بین رازها

دیدموسی خویشتن را برترین 

ماند...در حیرت منم داناترین

دست حق امد برون از آستین 

گفت موسی حکمت حق راببین

رو بسوی خضر  با او همنشین  

حکمت ما را ببین خود را مبین 

راه طولانی بس پر پیچ وخم 

هرکه شد بی رهبری گردد دژم 

زان فرستادش سوی داناترین 

تا.  ....ببیند....عالم   والاتری 

دست حق باهرکه همراهی کند 

در تمام لحظه...   ها یاری کند 

حضرت رب گفت:موسی کلیم 

روبه پیش پیر دانای   حکیم 

تاببینی هست ....داناتر ز.تو 

تا بدانی هست ...برناتر ز.تو 

رفت موسی .نزد پیر با خرد 

تا که سّر  کار .او را ..بنگرد 

خضر دانا گفت .ای مردکریم 

طاقت چندان نداری ای کلیم 

علم والاوصبوری لازم  است 

عهدوپیمان شکوری لازم است

گفت:موسی من بفرمان آمدم 

برسر عهدم به پیمان   آمدم 

پس قدم برداشت خصرباخرد

تا ببیند رازها ی نیک  و   بد 

شد سوارکشتی در آن نشست 

خضر آمد با تبر کشتی شکست

گفت .موسی این چکارباطلی است .

عقل توکو این چکار جاهلی است.

خضرگفتا من نگفتم    ای رفیق 

تو نداری .....طاقت کار ...دقیق 

تارسیدند در کنار   ......ساحلی 

کرد کشتیبان برونشان از دری 

راه رفتند... تا رسیدند بر دهی 

مردمی بیعار.. وچاق و   فربهی 

هیجکس رفتارخوش آنجا نداشت

حرمت آنجا معنی ومعنا نداشت

لیک باخضر راهی صحرا شدند

تا ز ،نو    ویرانه را بر پا  کنند 

آب و   گل آورد خضر با صفا 

تا به پا کردند ...از نو آن بنا 

گفت موسی هست اینکاری عبس 

این بنا از پایه ویران ..بود  بس 

مردمش بی حرمتی ها کرده اند 

کار ما را از چه اجری می نهند 

کارجایی کن که قدربرآن نهند 

هم برای   کار مزد آن   دهند 

خضرداناگفت ای موسی تورا 

نیست طاقت بهر کار وماجرا 

گر .نداری .تو تامل شو جدا 

بی ..خبر هستی ز. سر ّماجر

روهرو  راهی تامل    بایدت

صبر وعلم هم تحمل بایدت 

درپی هرکارسّری .هست درآن 

تو همی بینی  نقصانش عیان

راه من.. با راه توبس،شو جدا 

تو شکستی عهدوپیمان رادوجا 

با تضرع گفت ....موسی کلیم 

تو ببخشا یم مرا ..مرد حکیم 

پس شدند در راهی ..... دگر 

در سرراهی بدیدند یک پسر

آن جوان را کُشت خضر پیرمرد

هم دل موسی از او امد بدرد

گفت: آخر بهرچه کشتی جوان 

تو که نشناسی زچه کشتی توآن 

در حق  او بس جفا  کردی   بسی 

بار.....دیگر هم خطا کردی بسی 

روز محش  هست نفسش دادخواه 

تو فتادی در ته  .........چاه گناه 

خضر دانا گفت: شو از من جدا 

تونماندی برسر .....حرفت چرا؟

راه خود گیر و  برو در کار خود 

هر که دارد شیوه ای در کارخود 

حلم صبرت نیست تااینجابس است 

فهم این معنا  برایت مشکل است 

گفت: بامن گو تو از ...اسرار آن 

تاشود  این ..رمزها برمن   عیان 

گفت : کشتی صاحبش بس زاربود

مضطر و    ..درماند... وبیمار بود 

حاکمی بُد ظالم و   بس   زورگو

می گرفت کشتی سالم را ز. او 

حکمتش این بود تا  ویران کنم

چاره این درد  بی درمان    کنم 

کار دوم.. بود هم خود حکمتی 

تا    کنم من از برایش ...همتی 

پآ ی آن دیوار گنجی  بُد  عظیم   

از .....برای کودکانی بس یتیم

تا بماتد گنج پنهان      در امان 

تا بیابند کودکان   تاب  وتوان 

کار سوم کشتن  آن جاهل  است 

آن جوان غرق فساد   غافل است

مادر پیر و پدر  در راه  راست 

بیم ان بودش فریب  آن خورند

مهر  او افتد چنان    برجانشان ‌ 

رفته بر باد هوا ......  ایمانشان 

  کار من کار خدا خواهی    بُود 

برسرم دست     یدالهی      بُود

صدیقه اژه ای 

دیوان گلشن  سحر   

      مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی

 

 

 


[ دوشنبه 102/9/13 ] [ 2:31 عصر ] [ صدیقه اژه ای ] [ نظرات () ]

الهی هرچه دارم.. از تو دارم 

شب و روز ازفراقت بیقرارم

نمیدانم کیم .دانم تو هستی

نگاهی کن به چشم اشکبارم 

 

با توسخن گفتم .گریستم وسوختم ،

اشک ندامت .اشک بخشش.  اشک

شوق .اشک تحمل ......اشک نیاز 

اشک هجران...... اشک عبودیت 

اشک مودت اشک محنت و محبت 

متواضعانه غم در گلو   فرو بردم 

لب فروبستم ،

سر بر درگاه ربوبی تو فرود آوردم

لکن هر گام که بر داشتم   خودرا 

در بوته آزمایش یافتم .

بارها وبارها مردود شدم .

دوباره تجدید عهد نمودم وتو 

پذیرفتی .دست نوازش برسرم کشیدی.

با توسخن گفتم گریستم .و    سوختم ،

ابراهیم واسماعیل یعقوب و   یوسف

مریم وعیسی س را درنظر  آوردم .

اسماعیل که تسلیم تقدیر شد .

وحاجر که در وادی خشک بدنبال 

جرعه ای آب صفا ومروه را طی نمود 

امید وتوکل بتو راه سعادترا برویشان 

گشود .فرمودی بخوان بنام پروردگارت 

که تورا خلق کرد.ومن خواندم چه بسیار 

آموختم تو با صابرانی وآنان را دوست

میداری .وفرمودی (فاستقم کما اُمرت )

اموختم که راه نجات مقاومت پایداری 

است.وفرمودی (نحن آقرب من حبل الورید )

ودانستم تو از رگ گردن به من نزدیکتری

(وان الله علی کّل شی قدیر )

برهمه عوالم احاطه داری 

پس قادر توانا تورا به عزّت وشکوه  جلال 

وجمالت مرا آنی بحال خود وا مگذار 

در آزمونهای سخت قرار مده 

که می ترسم دوباره مردود گردم .

پروردگارا !همانگونه که از مهر عطوفت 

احسان وفضل وکرمت به من هستی .عطا 

فرمودی.ومرا از مواهب مورد نیازم برخوردار 

ساختی .محروم از رحمت خود مگردان

.روح حمد وسپاس نماز .بندگی ناچیز مرا

قبول درگاه ربوبی ونگاه مهربان ودست 

نوازشگرت را از من دریغ مدار 

آمین یارب العالمین 

صدیقه اژه ای  مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی

 

 

 


[ یکشنبه 102/9/12 ] [ 11:32 عصر ] [ صدیقه اژه ای ] [ نظرات () ]

مرد علم و..عمل مدرس بود     

اقتدار  ....و..نماد عزت بود 

دردفاع ازحقوق مردم خویش

پای کار ش ز. جان وهمت بود

خوندل خوردوحرف حق را زد

افتخار از برای .....ملت  بود 

ضد بیگانه بود شرق و  غرب 

الگوی ....عزّت وشرافت بود

صدیقه اژه ای       مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی 

 

 


[ یکشنبه 102/9/12 ] [ 11:2 عصر ] [ صدیقه اژه ای ] [ نظرات () ]
          مطالب قدیمی‌تر >>

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 515
بازدید دیروز: 1056
کل بازدیدها: 1138570
دانلود فایل با لینک مستقیم