http://SheidayeEsfahani.ParsiBlog.com | ||
اگر بخواهم داستان زندگی خود را بگم خیلی طولانی میشه32سالم بود که بامردی نادار تراز خودم ازدواج کردم دوسال عقد بودیم بعدازدوسال باهر بدبختی بود یک سویت کوچک دوراز شهر اجاره کردیم و لوازم زندگی برای رفع احتیاج تهیه کردیم هیچ پولی برایمان نمانده بود هیچ مراسمی هم نگرفته بودیم صیغه عقد را توی دفتر خانه خواندیم تنها هدیه ما بهم دیگر یک حلقه ازدواج بود برای عروسی هم یک لباس عروسی کرایه کردیم آتلیه رفتیم چند تایی عکس گرفتیم بعد هم توی خونه کوچولوی خودمان برای خودمان جشن گرفتیم به فامیل گفیم مسافرت میرویم دوروز بعد خواهر برادر پدر مادر خودم وهمسرم اومدند خونه ما هر کدام یک هدیه آوردندما قرار گذاشتیم ماه بعد روز تولد همسرم به همان چند نفر یک شام مختصر بدیم صدای شان در آمد خیلی زرنگ هستید بازم کادواین خاطر برای من وهمسرم خیلی شیرین هست امروز که دارم نقل میکنم روز تولد پسر سه ساله من هست راستش توهمین سه سال خونه را عوض کردیم همسرم شغل بهتری پیدا کرد مدیر ئبلاگ شیدای اصفهانی [ پنج شنبه 92/11/17 ] [ 1:16 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |