http://SheidayeEsfahani.ParsiBlog.com | ||
ای ستاره شامگاهی که همچون قطعه الماس درشت بر سینه پهناور آسمانمی درخشی. بر بلندای افق باشکوهمندی جهان را نظاره می کنی ،هر شامگاهمرا بسوی خود فرا می خوانی ،تا نظاره ات کنم ودر ژرفای خیال فرو روم ،خوب بیاد دارم .در کودکیدتوستاره ی ارزوهای من بودی وهرشامگاه کناریگوشه وکناری می جستم وباتو از آرزوهای .خویش سخن می گفتم.ای ستاره شامگاهی بیاد دارم آن غروب گرم تابستان که دل کوچکم پر از اندوهبود. در کنار گلسرخی نشستم وبا تو از دردها وتنهایی ها وبی همزبانی ها ی خویش گفتم. با تو از مرگ مادرم وجدایی وفراق او گفتم وتو چه خوب به خرفهایم گوش فرا دادی انقدر با توحرف زدم تا همانجا بخواب عمیقی رفتمهنگامی که چشم گشودم نسیم خنکی می وزید وصدای خروسی از دور دستهابگو ش می رسید به آسمان نگریستم بدنبال تو گشتم اسمان پر از ستاره بوداما تو نبودی . از کلسرخ سراغت را گرفتم پاسخ داد ،او برای دردهای تو قطرهاشکی بارید وناپدید شدصدیقه اژه ای مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی 1364 [ چهارشنبه 02/1/30 ] [ 3:27 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |