http://SheidayeEsfahani.ParsiBlog.com | ||
دوران کودکی ونوجوانی با قصه ها غصه ها غمها وشادی هاسپری شددوران تحصیل کسب مهارت هم بسرعت گذشت . به خانه بخت رفتم به امور خانه داری پرورش تربیت فرزتدان مشغول ومشعوف شدم همراه با بزرگتر شدن آنان خود نیز مشغول تحصیل شدم ،فعالیتهای فرهنگی اجتماعی را از سی سالگی بطور مستمر آغاز کردم ،پشتکار واراده ونیرویی ازدرون مشوق من بود فعالیتهای اجتماعی قرآنی فرهنگی در چهار محل متفاوت برگزار می شد در خانه شخصی یکی از فامیل وبعد مسجد بالای شهر ومسجد متطقه محرومدر هر دو مسجدی که من انتخاب کردم برای فعالیتهای در گیری سیاسی شده بود ،گروه پیرو( امام وآقای منتظری )آنزمان در کانون رابسته بودند ،باورود ما باز شد .کانون وکتابخانه با آب وگل یکی شده بود توسط همیارانم که دانشجو بودند وداوطلب باز سازی کردیم برای کتابها از نو شناسنامه درست کردیم ثبت نام مادران وبزرگسالان ودر تابستان بچه های محل را شروع کردیم .سال اول پنجاه نفر وسالی بود که چهارصد نفر ثبت نام تابستانه داشتیم گاهی از اول صبح تا مغرب من در مسجد وقت می گذاشتم سالن امفی تاتر نیمه کاره بود ولی مامعتل امکانات نماندیم،وقتی مارفتیم درها رابروی مردم به بانوان دختران باز کردیم کار رونق گرفت روزانه مراجعین مسجد زیاد شدند.ابتدای کار ما را می ترساندند همین مومنیین به ظاهر مسلمان می گفتند، تو این محله اگر کلاس موسیقی بگذارید بچه هاشون را میارن برای قرآن نمیان کلاسهای مسجد متنوع بود وبرای گروه-سنین متفاوت برنامه داشتیم باور کنید اگربگویم هیچ پولی در کار نبود مربیان ومن داوطلب شده بودیم وهدف همه ما لله برای خدا بود .من مربی مفاهیم بودم .وتمام سعی من روی درک فهم ساده آیات بود ،اموزش صنایع دستی، گلدوزی، مکرومه بافی ، خیاطی .ملیله دوزی،گلیم بافی ، نقاشی .خط .ابرنگ .روخوانی .تجوید وصوت ،احکام ، اخلاق ، برگزاری مراسم ملی مذهبیتاتر .انتشار نشریه محلی نشریه دیواری گروه سرود .بر گزاری نمایشگاه و،،بود تا جایی که روحانی مسجد بالای منبر گفت :خانم ها هر کاری را اراده کنند .بخوبی انجام می دهند . در کلاس مفاهیمبانوی تازه مسلمان شد آلمانی بود برای مکرومه بافی ثبت نام کرد،من اورا تشویق به کلاس مفاهیم روخوانی کردم ،او اکراه داشتروزها توباشگاه اورامیدیدم تشویقش می کردمبیاد کلاس تا یکی از روزها کفت: من دیگر نه مسیحی ، نه مسلمانعلت را جویا شدم ،گفت رفتم پیش خانمی قرآن یاد بگیرم تادید دستممانیکو داره با تندی گفت دست به قرآن نزن او بامن تندی کرد ناراحتم کردمن به اوگفتم توبیا تو کلاس مسجد با همین مانیکو بهرحال قبول کردبچه کوچکی داشت با کالسکه می آورد من از الفبای مفاهیم که خود شناسی است بااوکار کردم اوسئولاتی داشت پاسخش را می گرفتروزهای گرم تابستان قبل از اینکه من بکانون بروم با کالسکه پشت در کانونمسجد ایستاده بود او فارسی را از کلاسهای نهضت سواد آموزی یاد گرفته بوددر مورد بچه های دبستان راهنمایی از خوب گوش دادن خوب دیدن توجه تمرکز تمرین ممارست داشتیم .گروه حفظ سوره های کوچک با معتای ایه حفظ می کردند .دانش آموزی را اورده بودند که بنده خدا فلج بود ، بقدری این بچه باهوش بود وعلاقه فراوان بیاد گیری مفاهیم داشت یکروز مادرش اورا برده بود مهمانی بقدری بی تابی کرده بود که اورا اوردند کلاس .این دخترخانم نبود بچه های دیگر همین علاقه را داشتتداز تاثیر کلاس روی بچه اینکه یکیشون می گفت خانم امدم بیام کلاس دختر وپسری با هم شوخی می کردند وسیگار می کشیدندمن گفتم( اعوذ بالله من شیطان رجیم)از طرفی که آنها می رفتند آمدم اینطرف کوچه، که شیطون گولم نزنه کلی ختدم گرفته بودیکی دیگر از بچه ها می گفت خانم بابام به مامانم کفت به فلانی دروغی اینا را بگو خانم من ناراحت شدم به بابام گفتم (ویل للمکذبین ) بابانفهمیدفکرکرد مسخرش کردم دتبالم گذاشت مامانم گفت ای بابا داره آیه قرآن را می گه وای بدروغگویان ،یکروز بچه ها را بردیم پارک یکی از بچه آمد گفت خانمبوی عطر نسیم بهشت میاد ،اینها را من بیست سال پیش تجربه عینی از درست وخوب با قرآن کار کردن را دیدم ،یکروز سر کلاس بودم دیدم پشت در کلاسدختر بچه ای ایستاده صداش زدم گفت نمیام تو کلاس علت را پرسیدم گفت مامانم گفته بروتو پارک بازی کن نری مسجد اگر بفهمدتنبیهم گفتم خوب چرا ؟امدی پشت در گفت بخاطر اینکه چیزهایی که به بچه ها یاد میدید منم یاد بگیرم خانم خیلی دوست دارم ولی مامانم مخالف هست بابام که از صبح که میره نصف شب میاد خونه خانم میشه به بابام زنگ بزنید آنروزها موبایل نبود ،بلی عزیزان بچه ها ی هر زمان خوب هستند خمیر شکل نگرفته ا ند این رفتار والدین محیط بزرگسالان هست که روی آنها تاثیر منفی یا مثبت می گذاردصدیقه اژه ای مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی [ شنبه 02/2/2 ] [ 11:54 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |