http://SheidayeEsfahani.ParsiBlog.com | ||
وقتی بچه بودم از چند هفته به نوروز مانده مادرم شروع میکرد به تمیز کاری منزل دوخت ودوز لباس خرید کفش جوراب پدرم هم باغچه های حیاط را گلکاری میکرد آب حوض بزرگ وسط حیات را عوض میکرد این کار نصف روز طول میکشید مادرم سینی های سبزه را توی ایوان خانه میچید دوروز به عید نوروز ماند سوهان شیرینی برنجی پنجرهای درست میکرد برنجک ها را بومیداد وگندم شاه دونه ها را توی ظرف مخصوص میریخت ملافه پتوهای کنار اتاق را عوض میکرد وآخرین روز سال در خانه ما همه چیز سر جای خودش بود لباسهای نو اتو شده درکمد قرار داشت وسایل سفره هفت سین را روی میز کوچک کنار اتاق میچید ومن تخم مرغها را رنگ میکردم اومرا تشویق میکردبه همکاری با خودش اما یک نکته جالب که بیاد دارم شب عید از غذایی که درست کرده بودیم در چند بشقاب میکشید وبا بشقابی ازشیرینی ها وگندم شاهدانه ها میداد به دایه ام ومن او .با هم میبردیم به خانه همسایه امان که یتیم بودندوآنشب این بچه ها ومادرشان چقدر خوشحال میشدندنکته دیگری که باید در آغاز سال نوبگویم این که هیچ گاه به دایه وخدمتکارانی که داشتیم دستور نمیدادخودش هر کاری از دستش بر می آمد انجام میداد. نظم وانضباط یکی از ویژگیهای ایشان بود از همان کودکی مرا به رعایت آن تشویق میکرد احترام به بزرگتر را از بچه گی به من آموخت رفتار اوطوری بود که از درخانه که بیرون میرفتیم همه با روی باز با اوسلام احوالپرسی میکردند حتی یهودیانی که در محله ما زندگی میکردند.پدرش میگفت اویوسف من است.هربار منزل پدر بزرگم میرفتیم از در وارد میشدیم والدینش گل از گلشان میشکفت وپدرم برای او احترام خاصی قایل بود ومادر شهید بهشتی که دختر خاله ایشان بودند میگفتد از نظر اخلاق وتقوی ورفتار از همه ما جلوتر بود وقتی دار فانی راوداع کرد بیست وسه سال داشت من فردا بدیدارش میروم وهدیه ای ارزنده برایش خواهم برد هدیه من ختم قرآن کریم کمک به محرومان ونیازمند ختم صلوات وغزلی زیبا که برای اوسروده ام همرا با کوزه گل شبو وساعتی در کنار مرقدش می نشینم تا حسش کنم ودرکم کنددر کتاب گلشن سحر سروده ام مادرم پاکتر زباران بود بهترین مردمان دوران بود و... الهم صل علی محمد وآل محمد مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی [ دوشنبه 90/1/1 ] [ 9:18 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |