ازبرو بچه های بد چه خبر همانها که نه اهل نماز هستند نه حجاب وهمین طوری زندگی میکنن همانهایی که توکوچه های سرگردونی رها

شدن از این شاخه به اون شاخه میپرن همانهایی که حرف معلم ووالدین توگوششون نرفته زده به سیم آخر براش مهم نیست دست به هر

کاری میزنه مامان یکی شون میگفت مرا مسخره میکنه میگه نماز خدا وپیغمبر را آخوندها در اوردن میگه من میترسم کتاب دعا را بازکنم تازه

بابای این پسر هم همین طوره میگه نمیدونی تودلم چه غوغایی .تورا خدا تووبلاگت بنویس تواین دهه محرم شب تا سوعا عاشورا به این

جونهای سر گردون دعا کنن میگه خوب دختر ندارم وگرنه چی میشد کتابم بهش دادم گفتم بگذار تو اتاقش گفت از من پرسید میشه این خانم

راببینم تورا خدا دعاش کنید گفتم دوستای ناباب گفت بله هم خودش هم پدرش گفتم مقصر کیه با ناراحتی گفت خودما اینها مال چند سال

پیش پارسال گریه کنان اومد گفت میدونی چه بلایی سرم اومده گفتم چی شده گفت توجاده شیراز پسرم پشت ماشین بوده دوستاشم

باهاش بودند تصادف کرد نه ماه توی کماست چهره وصورتش هم عوض شده خونم فروختم تا حالا خرجش کردم بیچاره پیر وشکسته شده بود

دیگه من اون را ندیدم یکروز صبح که میرفتم دفتر کارم دیدم خانمی ازوسط چمنهای پارک به طرفم میاد ایستادم اون خانم بود بعدازخوشحالی

التماس دعا گفت یکی دوماه بهوش اومده هنوز سلامتیشو کامل بدست نیاورده یک شب خواب اقای سیدی را میبینه که بهش میگه خوب

میشی نماز بخون این خانم اشک شوق میریخت میگفت عجیب سر وقت میگه آب بیار وضوبگیرم میخوام نماز بخونم هنوز نمینونه درست صحبت

کنه .      اما من هرروز سر راهم توی پارک این جونهارا میبینم با سرووضع آنچنانی ولی باور کنید اونها توحرفاشون خدا ابوالفضل رابارها شنیدم

میارن منکه به این باور رسیدم که بروبچه های ایرانی اگر چه جونی میکنن ولی دلشون با خدا امامان معصوم هست تا یک جایی میرن

برمیگردن به اصلشون البته اگر خودمون اونها را کنار نگذاریم این شبهای عاشورا تاسوعارا ببین تا به حرف من برسی

                                                                 اثر صدیقه اژه ای                                               مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی