http://SheidayeEsfahani.ParsiBlog.com | ||
حقیقت سالهادر پرد ه ابهام پنهان بود.توگویی کشتی دنیا میان موج طوفان .وانسان بی خبر از خویش درقرن جهالت سخت حیران بودصفا وپاکی ایمان زدست ظلم ویران .به روم چین ایران ارزش حیوان فراترهم زانسان بود.وانسان در میان ظلم واستبدادسر گردان وحیران بود.زمین لبریز ازبیداد وکفروبت پرستی در میان کعبه هم رسمی درخشان بود. وابراهیم .عیسی .موسی ی عمران ز .یاد خلق بیرون رفته کوه طور نالان بود .وهم آتش خدا هم. خدایان گونه گون بودند.وآن شب دست حق بیرون شداز آیینه حیرت هزاران لاله بشکفتند سر برآسمان جشنی بپا گویی بهاران بودفضالبریز عطر ونور وروح تازه از امیدرسول عشق مهر در راز ونیایش خلسه توحیدآنسان بود .در قار حرا گویی زمین وآسمانها سر فرود آورده در تعظیم احمد باصدای بال جبراییل همسان بود صدایی پر زهیبت گفت محمد بخوان محمد خاتم پیغبمران برخاست از دهشت بخود پیچید وصدا تکرار .محمد گفت .من نمیتوانم وصدا باردگر بارحمت امید شوق وشور. محمد .بخوان محمد باتانی گفت چه بخوانم وصداگفت .بخوان بسم ربک الذی خلق خلق الانسان من علق محمد بخوان صدای او طنین دلنشینی داشت وآنشب آسمانها با زمین دست وفا دادند.محمد خواند صدای او طنین آتشینی داشت.محمد در میان هیبت وحیرت تلاوت کرد وجودش گرم قلبش پر طنین باجسم جان خویش آوا را شنید ودید. بشکوه خدای واحد بینای قادر را شبی زیبا شبی سنگین شبی بی مثل در عالم محمد خاتم پیغمبران بار امانت را گرفت بردوش محمد مامن رحمت برای مردم عالم کتاب حق تمام آنچه پنهان بود افشا کرد برمردم رسول رحمت آمد برشما مردم بسوی اوپنا ه آرید از بتها جدا گردید دست از ظلم بردارید شبی زیباتر از آنشب جهان برخود ندید هرگز محمد بی خبر میرفت برقار حرا اما کنون با یک جهان حرف نوآیین یکتایی به سوی خانه اش برگشت خدیجه منتظر بیدار محمد از در آمد سخت میلرزید سردش بود عبایی خواست تا پنهان شود لختی که ناگه آن فرشته گفت محمد قم وانذر بپا شو بپاشو کن عبادت خالق خود راو...
اثر صدیقه اژ ه ای مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی عاشقان عیدتان مبارکباد [ یکشنبه 91/3/28 ] [ 10:50 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |