http://SheidayeEsfahani.ParsiBlog.com | ||
من از دنیایتان چیزی نمی خواهم به جز مهر ومحبت از صمیم قلبمن از دنیایتان چیزی نمی خواهم به جز عطر صداقت راستگوینقاب از چهره بردارید ،پنهان کاری جان من یک آفت مهلک برایماست ،دروغ وکینه وبغض حسد ویرانگر کاخ نکویی هاستریا کاری بلایی وربا خواری عذابی احتکار اختلاس ،ننگ استخود را درامان دارید از آنها ، چه میخواهید ای گم کردگان راهدر ظلمت چه می جویید ، شما انسان بالفطره چرا؟بیهوده می گردید دنبال تباهی ها ، مسافرخانه است اینجاوفرصت نیست ،خود دریاب خود دریابصدیقه اژه ای مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی
[ جمعه 100/8/7 ] [ 9:6 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
از زیباترین جایی که در اندیشه انسان نمی گنجدقدم برگرده این عالم محسوس بنهادم اندکی ماندممیان دشتها رفتم به کوه وجنگل ودریا به بالای زمینآنجا که شبهایش شکوه دیگری داردمیان ابرها قصری پر از گوهر سپید وسرخ وسبز وزرداما راستی آنجا چه زیبا ودل انگیز و تماشایی میانموجهای عاطفه از عمق جان خویش اندر سینه ها یکیک دانه از عشق خدایی را برای ماندگاری ابیاری کردهام بااشک چشمانم وگفتم باطبیعت (ابر، باد ،قطره باران )وباران را که هنگام سحرگاهان غبارازچهرشان می شستنسیم بامدادن باچنان وجد ونشاط، باغ سحر لبریز عطرخورشید پاورچین ز،پشت کوه می آمد ،وروحی نو ،دمیدبردشت وباغ وجنگل ودریا ومن غرق امید همراه با پروانههارقصان با مرغان خوش آوا غزل خوان بودم وشیدا ووگفتم با اقاقی هاودیدم آن پرستو را که تنها کوچ کردورفت کوچ کردو رفتصدیقه اژه ای مدیر وبلاگ شیدای اصقهانی
[ جمعه 100/8/7 ] [ 8:48 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
ابر را قوت باریدن نیست ،چشمه هم خشکیده وچه بی سابقه استرود خاموش فرو رفته به خواب وصدایش بزنی ،بزنی هم فریادتو نمی یابی ازآن رود جواب ،ماهیان هم مردند مرغکان هم رفتندودرختان که به آبی لبشان تر ،شده است وزمینی که ترک خورده ز،داغ وشکافی چه عمیق ، ای مردم هشیار آی مردم بیدار ،شهرتاندر لبه پیچ خطر افتاده شهر عشق ایثار شهر زیبای خدا وشما بیخبراز آن چه بلای به شما نزدیک است ،شهر پردود از قیل وبوق ماشینوموتور هر کسی درپیکار آی مردم بخدا در خطر است شهر زیبای خدامنتظر یک همت، یک عزم شماست ،زنده رود رفت ز، دست ، زندهرود رفت ز، دست ،اصفهان نصف جهان نیست دگر ،چه کسی مسئولاست ،آی مردم به خدا همه مدیون شهیدان هستیم بیست وسه هزارشهید وهزاران جانباز ،وبزرگان دین عالمان ،قهرمانان بنام همه از شهرشما اصفهان زنده بماند به تلاش همه ما، نگذارید که این شهر اصیلزیر انبوه گرفتاری ها برود از خاطر ،من شکایت دارم ازهمه پیش خدامردم شهر هشیار ،اصفهان الودگی هوا ،فرونشست عمیق زمین به خاطر خشک شدن زایندهرود دولت مردان کاردان هشیار دلسوز را بیاری می طلبدصدیقه اژه ای مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی
[ جمعه 100/8/7 ] [ 8:27 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
وچه سرمایی بود وچه تاریک زمستان پر از خاطره با زوزه بادهمچو گرگی که مرا تشنه بلعیدن بود ،ودر آن دور که من کودکنو ،پا بودم ناگهان شمع گلستان دلم شد، خاموش وکسی آمدوشد، همه جا من چو شقایق به بیابان تنها، وچه شبها کهز، اشگ چشمم همه جا روشن بود، ودل کوچک من پرغمبود،گوئیا بین من و هرکه کنار من بود مایلها فاصله بودودلم می لرزید وقتی از سوز ،دلم ،می بارید ،وگلویم به غمی همچون کوه تابه مرز خفگی زیر فشار وچهگویم که کسی با ،غم ،من کار نداشت ،بگذریم از آنروزوچه سازی که به اقبال من آهنگ نواخت ومرا مرحله ایسنگین بود سوز غم برجانم ،دل جانم بفشرد ،وچه من درپی گمشده ام سر گردان وچه در آتش وآه حسرت ، روزهاسوختم ودم نزدم ونمیدانستم وچه نادان بودم وچه داناگشتم ،از مسیری که گذشتم در عمر، وکسی را که مرا همره ومونس باشدتاکه پرواز کنم من بااوونوشتم من ازآن مرغکتنها که سفر کردو برفت ونوشتم که دلش بند نمی شدآنجاونوشتم که به مرغی می گفت برویم از اینجا وچه غافلباشیم که بمانیم وگزینم سکنا ونوشتم من از آن مرغ کهجاماندونرفت وچه تنها بی کس روی پیشانی ایوان حیاطونوشتم من از آن ماهی تنگ نوروز که دلش در تپش رایحهدریا بود وچه می کرد در آن تنگ بلور وچه ناگاه پرید اوبیرون وگرفتم اورا توی آن تنگ رهایش کردم وکسی آمدوگفت دیشب از توی قفس مرغک من پر زدو رفت ،ونوشتممن از آن مور که که درشهد عسل مدفون شد واز آیینه وهمشانه ومو واز آن پیر خردمند که نابینا بود وازآن جاهل بیناکه خرد را گم کرد ونوشتم که چه موسی در پی پیر خردره پیمود ونوشتم من ازآن غاز سفید که به مرغان جهانسرور شد ونوشتم که زنی بقچه غم را می شست در شبیتار وسیاه کوچه لبریز هیاهو تا صبحوصدایی که زمین را لرزاند وصدایی که زمان را لرزاندوکسی را دیدم که دلش بند به بند پوسیده باغ اندیشه اودستخوش باد هوا ،وکسی را دیدم که به مردم می گفتباغ اندیشه چرا؟پژمرده وتعجب کردموکسی گفت :شما بیمارید وکسی گفت :شما بی عاریدباغ اندیشه پر از عطر نفسهای بهار زیباست آسمانغرق نفسهای دعاستابروباد ومه خورشید وفلک در کارنددر کجای کارید ،ذهن را باید شستتا جهان دار جهان را بینیهمه جا او با ماستوقت کار است وتلاش دست دردستزندگی هدیه الطاف خداستزندگی بس زیباستصدیقه اژه ایشیدای اصفهانی مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی
[ جمعه 100/8/7 ] [ 12:8 صبح ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
صدباغ گل، به دامن و من داغدیده امهم داده ام ز،کف دل وهم نوردیده امهنگام خرد سالی من ، مادرم بمردبس رنجها به یتمی ،،،،،،،،، ، کشیده امدر نوجوانی و ،،،،هنگامه ی ،،،، ، شبابازبی وفایی یاران ،،،،،،،،، ،،رمیده امبس خوندل که بخوردم به روز و شبهر،شب فلک سیاه شده ازدود سینه امصدها هزار قطعه ی الماس،،،،، بیقرارغلتان بروی بالش و بر روی گونه امتنها و بی قرار به فصل بهار سبزپائیز سرد بود و دل رنجدیده امدودی به کنج سینه ویک داغ نو ،بدلای بار داغ برادر ،،،،،،،،، چشیده امصدبار مرده ام و ،،،،،،زنده گشته امتا آفتاب جمال ،،،،،،،،، تو دیده امصدیقه اژه ایشیدای اصفهانی مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی
[ چهارشنبه 100/8/5 ] [ 10:48 صبح ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
امشب دل من هوای باران دارد
شعرو غزلم عطر بهاران دارد
برعهد ووفای خویش تا جان هستم
از جام شراب مهر تو سر مستم
رقصان شددل دوچشم من بارانی ست
از غیر برید ه ام ،،،، بتو پیوستم
ایدوست بیا که بی تو من میمیرم
با امدنت دوباره جان می گیرم
صدیقه اژه ایشیدای اصفهانی مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی
[ چهارشنبه 100/8/5 ] [ 10:33 صبح ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
خرد آفتابی است بی سایه استخرد دانش وگنج و سرمایه استهر آن کس که نوشد ز، جام خردثمرهای بسیار ،،،،،،،،، نیکو برد
خردچشمه دانش وکوشش استخردمظهرجوشش و رویش است
خرد مایه فر جاه و کمالخردمند هزگز نبیند زوالصدیقه اژه ایشیدای اصفهانی مدیر وبلاگ شیدای اصفهانیر
[ چهارشنبه 100/8/5 ] [ 10:19 صبح ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
من کیم ؟من عاشق مولی امیر المومنیم ،عاشق راه علی وفاطمه بامهر آنان من عجینم ،پیرو قرآن اسلام پر از صلح وصفایم ،من مسلمان زاده ام آزاده ام از هرتعلقراه حق در پیش رو سر شار از نور یقینم ،من کیم ؟من عاشق مولی امیرالمومنینم،عاشق ودلداه ی محبوب رب العالمینم ،صدیقه اژه ایمدیر وبلاگ شیدای اصفهانی [ سه شنبه 100/7/13 ] [ 7:33 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
مرده بودم چنان کویری خشک تشنه ی بارش وفای توابر روحم تورا طلب می کرد تا ببارد به پیش پای توجانم آتش گرفت وفانی شد هستیم باد هم فدای توقلب من غرق ازمحبت شوق اشک میریخت دل برای توآفتابی تو ای همیشه امید همه عالم پر از نوای تومن کیم ؟هیچ ،هیچ هم فانی لیک بشنیده ام صدای تودیده ام من فروغ جلوه ی تو مست ومدهوش نغمه های تومی فروشم تمام هستی خود تادهم جسم وجان برای تواین غزل گفته ام ز، جان ودل دل شیدا غزل سرای تو
صدیقه اژه ای مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی
مهرماه 1400 [ سه شنبه 100/7/13 ] [ 4:13 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
سلام برائمه مظلوم ومعصوم ،بقیع ،سلام برجگر گوشگان پیامبر رحمت للعالمین،سلام برفرزندان ابوتراب وحیدر کرار ،سلام برفرزندان کعبه منا زمزم وصفا سلام بر پارتن فاطمه زهراس سلام بر ستارگان درخشان آسمان ولایت وامامت سلام بربقیع ،سلام بر مضجعهای مطهر شریفی که بدست بهامت ناسپاس ویران شدند ودشمنی کینه وتوزی آنان برامت بزرگ اسلامی آشکار گردید وخود نمیدانند ،که در چه خطا واشتباه دچار شده اند تا جایی که لعنت وننگ ابدی را نصیب خود ساخته اند اینان (غضب شدگان والضالین) هستند ،کسانی که روزی پنج مرتبه در نمازهای یومیه مسلمانان دنیا از خدا می خواهند که جزئ اینان قرار نگیرند خود نیز این را می گویند ولی دریغ که ازفهم درست آن غافل وجاهل هستند ،بفکر نمی افتند تا گناه خطا بی حرمتی آشکار خود به پیامبر عظیم الشان ،رحمت للعالمین را جبران کنند ،این لکه سیاه ننگ را پاک کنند ،اینان گمان می کنند با اینکارشان امت بزرگ اسلامی امامان پیشوایان معصوم خویش را فراموش می کنند اینان چه بد امتی هستند ،همان آنانکه راه غدیر را با نقشه های شوم خود به گمان خود خواستند مسدود کنند ،ونام یاد خاطر خاندان مطهر اهل بیت را بدست فراموشی بسپارند ،با اینحال بربلندای ماذنه ها ی مکه ومدینه برسالت پیامبر شهادت می دهند وبافرزندان پیامبر ص دشمنی می کنندچهار معصوم مظلوم اگر گنبد بارگاهشان را خراب کردند ،بغارت بردند ، جایشان در قلب تک ،تک مسلمانان جهان است هرقلبی یکبارگاه نورانی برای آنان است بارگاهی که نورش تا عرش خدا تلا لوئ داردوجهان را روشن می کند ،
صدیقه اژه ای مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی [ سه شنبه 100/7/13 ] [ 3:57 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |