http://SheidayeEsfahani.ParsiBlog.com | ||
غروبهای جمعه خیلی ها دلتنگ میشن نغمه فراق وهجران جدایی را سر میدن .منم مثل همه اما بتازگی غروبهای جمعه مرا به یاد حجت خدا وغربت اون نزدیکتر میکنه ومن دیگه خودم را تنها نمیبینم بلکه در جوار مولایم احساس میکنم ودلتنگی معنای دیگری برام پیدا میکنه فقط دلم میخواد یک جای سکوت داشته باشم سروصدا ورفت وآمد میهمانی غیره خوشحالم نمیکند غروبهای جمعه برام پر از نوید ونور امید است اما امان از وقتی که تومیهمانی عروسی جشن وغیره تازه یک قفل بزرگ بیخ گلویم میخوره ومیخوام زود این ساعت سپری بشه وبرگردم بنشینم وروحمرا به اونکه عاشقش هستم برسونم تا معنای شیرین حیات را درک کنم یک مطلب دیگه این که اگر در طول هفته سعی کنم رفتارم را بهتروفکرم متنبه تر کنم غروبهای جمعه برام دوست داشتنی تر میشه ولی چه زود روزها وجمعه ها وسالها میانو میرند ودیگه برنمیگردند باید از تمام لحظات آن بهره مند گردیم برای رسیدن به حجت خدا وانسان کامل شدن . راستش دیروز امیرمحمد ساعت ده صبح متولد شدتولدش مبارک خداکند اونم برای همین متولد شده باشد بندگی خدا وانسان کامل تابع حجت خدا حضرت مهدی عجل الله اثر صدیقه اژ ه ای مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی [ جمعه 90/10/30 ] [ 5:31 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
بنام خدا بروی زندگی لبخند بزن .حتی اگر بروفق مرادت نباشه .دنبال این نباش که چرا ؟توکوچه زندگی بن بست وجود داره .به این فکر کن که از کوچه های یاس وگلسرخ ویاسمن و...هم عبور کرده ای به این فکر کن که همین الآن هزار تا نعمت زیبایی و...خدا بتوعطاء کرده ولی تو به اونها توجهی نمیکنی همش نق میزنی چرا؟ میکنی یک قلم تودستت گرفتی داری نعمتهای خوب خدارا خط خطی میکنی ای بی انصاف نکن حواست کجاست چرا ؟کم آورده ای یک سری به دلت بزن ببین چه کسی وفکر چه چیزی اومده دارت آزارت میده داره مانع رسیدن تو وفهمیدن این همه شکوه زیبایی شده بریز اونها را بیرون تا دیر نشده دلتنگی تو مال همینهاست غرق نعمتهای الهی هستی بروی زندگی لبخند بزن همچون لبخند یک نوزاد وقتی توآغوش گرم مادرش قرار میگیره تواز اون کمتری در آغوش محبت خدا هستی دنبال چی میگردی اون تورا یک لحظه رها نمیکنه نگران حال وآینده توهست .اما توچی هی کج فهمی وکج خلقی میکنی ای بابا از همین لحظه وتمام لحظات عمرت بهره ببر و بروی زندگی لبخند بزن اونوقت یک دفعه می بینی همه اون چیزهایی که بهش گیر دادی به سوی تو سرازیر میشه اما اونوقت بزرگتر از آنها شدی توآغوش محبت خدا داری عشق میکنی فقط رضای اون را میخوای اثر صدیقه اژ ه ای مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی [ جمعه 90/10/30 ] [ 5:14 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
ازدست عملکرد غیر عادلانه برخی از مسولان بسیار ناراحتم به خودشونم گفتم با هاشون صحبت کردم تلاش هم کردم خودشونم میدونند حق میگم به عملکرد فعالیتهای ارگان ما واقف هستند منتهی با اغماض ورفتاری دوگانه وحمایت بیجا دارند به یک ارگانی ظلم میکنند که دارد برای رضای خدا وخدمت به محرومان تلاش میکند دلم از دست اونها خون است حق را میبینند ولی کاری نمیکنند وقول وعده ای الکی میدن اما با صدای بلند میگم من عاشق اسلام وراه ولایت امامت هستم برای آن بامال جان خدمت میکنم هرکجا که باشم اما ای مسولان نظام نگذارید نارضایتی حاصل گردد ودلی مکدر گردد
صدیقه اژ ه ای مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی [ جمعه 90/10/23 ] [ 12:19 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
استکبارو ایادی داخلی اون هیچوقت دست از تخریب وترفندهای مکارانه خود دست برنداشته ونمیدارند اینان دشمنان قسم خورده نابود کردن ملتهای آزادیخواه جهان هستند .از آنها کثیف تر ایادی داخلی هستند .که دست پرورده جنایتکاران وخائنین میباشنداین روند تازگی ندارد مخصوص یک کشور نیست هر کجا نخبه ای را شناسایی کنند تاب دیدنش را ندارند یا از راه فریب ویا ترور اما ملت سر فراز ایران که زادگاه نخبه گان عالم است وجوانان نخبه در دامنش پرورش مییابند .همیشه چون مهر جهانتاب در همه عرصه های داخلی وخارجی در خشیده باید بیشتر به دانشمندان نخبگان خود اهمیت بدهد وراههای مقابله با دشمنان قسم خورده راببندد از طرفی بنیاد نخبگان دور از هر شائبه ای ارزشگذاری وحمایت قانونی ومراقبت از آنان را پی گیری نماید نکته دیگر این که زمینه پرورش وماندگاری نخبگان وبه دانشمندان عرصه های علمی پزوهشی چه در داخل وخارج چنان ارج نهد وزمینه بازگشت آنان وحاصل زحمات شان را به سمت ایران عزیز پی گیری نماید واهمیت فراوان بدهد مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی
[ جمعه 90/10/23 ] [ 10:22 صبح ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
وقتی هشت سالم بود این داستان را نوشتم البته از موضوعی الهام گرفتم حاکمی دلقکی داشت اون راخیلی دوست میداشت همیشه این دلقک درکنار اوبود بخصوص در دیدارها ومیهمانیها با اوتفنن میکرد برای خنداند میهمانها میگفت برو در فلان ظرف قیمتی فلان میوه نوبرا بیار پوست بکن تعارف کن وخودت پوسته را بخور وبعد میزد زیر خنده تا میهمانها بخندند یکبار میگفت بیا جلو توی با دوانگشت میزدتوی صورت اون وقاه قاه میخندید دلقک هم باید بخنده وگرنه یک سیلی محکم میخورد اما دلقک یک گربه داشت که این گربه را خیلی دوست میداشت اما هررفتاری که ارباب با اون میکرد اونهم با گربه همین کارا تکرار میکرد وقاه قاه میخندید یکبار که حاکم از شکار اومده بودخیلی خسته بودچند تا هم میهمان داشت دلقک را برای پذیرایی صدا زد آنروز دلقک حالش خوب نبود وقتی سینی چای را جلوی مهمانها گرفت سرش گیج رفت سینی چای یرگش تودل یکی از مهمونها حاکم دلقک را با چوب کتک فراوان زد دلقک کتک خورده نالان رفت توی اتاقش که گربه کنار خوابیده بود دلقک چوبدستی را برداشت در اتاق را بست بجان گربه افتاد گربه که به خشم آمده بود با چنگال تیزخودش چشم دلقک را پاره کرد چشم اون اومد بیرون زدوخورد ادامه داشت تا یکی از خدمتکارا اومد تو دلقک نعره زنان به طرف حاکم رفت چوبدستی اون را برداشت محکم به سرو کله اونزد تا پیشانی حاکم را شکست حاکم گفت دلقک را به چار میخ بکشید دلقک گفت من یک خواسته دارم گربه را هم به چار میخ بکشید اما گربه که وحشی تر شده بود وارد اتاق حاکم شد وچشم اورا هم کور کرد اسم این داستان گذاشتم حاکم دلقک وگربه
مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی [ جمعه 90/10/23 ] [ 10:1 صبح ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
آیا تا بحال سری بخودت زدی ببینی توسرت چی میگذره .چه خبره؟ چکاره ای کجای کاری ؟ توهم .تخیل. عقلت کدام حرف اول را به توالقاءمیکنند .چند بار از توهمات خودت رودست خوردی .چند بار زمینت زده عقلت کجا ها بفریادت رسیده دستت را گرفته بلندت کرده اشتباهات تورا بتو نشان داده وتو چقدر با اون همراه شدی گوش به اون دادی .چه نقشهای شومی را که برای دیگران تو سرت کشیدی خنثی کرده چه رفتارهای نا پسند مردم آزارانه را از ذهنت پاک کرده .توی شهر شلوغ ذهنت چه اتفاقاتی واقع پیدا شده که تواز آن ابراز ندامت میکنی وآرزو میکنی که ایکاش وایوای چرا ؟من بادست خودم بچاه افتادم چرا ؟قوه توهم خودرا که عامل امیال نفسانی بود دیلیت نکردم چه اشتباهی وباز عقل مهربانت میگه تو یک چیزی کم داشتی نیروی ایمان که تقویت کننده ارده وعزم توست آیا صدای دلنشین عقلت را تاکنون شنیده ای بازم میگم توسرت چی میگذره عقلت را بدست توهمات خود دادهای یا نیروی ایمان یا دوستان دوست یا دشمنان قسم خورده انسانیت وشیاطین وخناسها حواست کجاست دراین فکرم چه کوچک هستند کسانی که عقلشون را به پول پست ومقام میفروشند چقدر حقیر هستند .اگر از اونهایی هستی که عقلت وایمانت بر کشور وجودت حکومت میکند بتو باید مبارکباد گفت انسان والا وارزشمند قابل تقدیر واگرنه یک برنامه ریزی درست وتوجه بااین که توسرت چی میگذره میتونه کمک بزرگی برات باشه
صدیقه اژ ه ای مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی [ جمعه 90/10/23 ] [ 9:17 صبح ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
در خانواده ای چشم گشودم.که هردوعالم ربانی بودند .هردومرادوست داشتند ومربی من بودند پدر مادرم آیت الله حاج سیدابوالفضل خاتون آبادی سومین پسر آیت الله میرمحمد حسین خاتون آبادی نایب الصدر بودند ومن اولین فرزند چهارمین دختر دردانه ایشان بودم .پدر بزرگ ومادر بزرگم بخاطر تقوا وهوش واخلاق برجسته ومحبت ی که مادرم به آنان داشت اورابسیار دوست میداشتند وپدر بزرگم میگفت اویوسف من است اما پدر پدرم آیت الله حاج میرزا محمد حسین اژ ه ای نبره آخوند ملاعلی اکبراژه ای بودند . ایشان در یک خانه قدیمی باما زندگی میکردند.پدرم علاقه زیادی به خدمت کردن به پدر ومادرشان داشتند وکلمه آقا فضل الله از دهان مادربزرگ پدر بزرگم نمی افتاد ومن میدیدم چه عشقی ومحبتی به آنان دارد ودعای خیر آنان را باگوشهای کوچکم می شنیدم پدر بزرگ ومادر بزرگم دوپسر داشتند اولی آیت الله میرزا علیمحمد نام داشتند ودومی پدرم بود دختر هم نداشتند ومن اولین دختری بودم که در این خانه متولد شده بودم وعزیز آنان مادر بزرگم میگفت قلب من هستی. وپدر بزرگم سرش را روی بالش کوچک من میگذاشت ومیگفت توتمیز ترین کودکی هستی که دیدم برایم قصه ها وداستانهای آموزنده میگفتند من قرآن میخواندم وپدر بزرگم معنی میکردآنها در تربیت وآگاهی من بسیار نقش داشتند بخصوص تربیت دینی واسلامی خاطرات شیرینی از آنها دارم کتابخانه های آنان در اختیارم بود امشب که آنان را یاد میکنم ودرود صلوات نثار آنان میکنم میبینم چه انسانها شایسته ای از نظر اخلاق رفتار حق طلبی وخدا خواهی بودند به تمام معنا روحانی وملکوتی بودند من از آنان نقطه ی ضعفی بخاطر ندارم عارف بالله بودند ومن در این فکرتم که آنها کجا وماکجا ومن خدمت به خلق اخلاق نیک صبر حلم محبت به دیگران وخدا خواهی را از آنان آموختم وگمان میکنم آنان چشم به این دارند که ببینند دست پرورده آنان چگونه از فراز ونشیبهای پر مخاطره این عالم به سر زمین سلامت وامن ابدی میرسد وچه انتخابی وانتهایی را برمیگزیند به دعای خیرشان محتاجم ورحمت واسعه پرورد گارم را خواستارم ناگفته نماند پنج ساله بودم که مادر جوانم از دنیا رفت وتوی قلب کوچکم پر از غم شد مادر بزرگم سکته کرد ودوپدر بزرگم باقلبی پراندوه من وبرادرم را روزانوی خود نشانده ودر گوشم زندگی ومرگ را تفسیر میکردند دخترم مادر تورفته پیش خدا ومن هرروزبرای شناخت خدا مشتاق تر میشدم تا شاعر شدم صدیقه اژ ه ای مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی [ جمعه 90/10/16 ] [ 9:45 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
سلام برعشق پاک آسمانی سلام برعشقهای جاودانی سلام برجانثاران حقیقت حقیقت باوران زندگانی چه زیبا بود زندگانی به عشق شکوفا بود زندگانی به عشق نبیند کسی رنج ومحنت زغم توانا بود زندگانی به عشق من عاشقترینم عاشق آن نازنینم عاشق نیکی پاکی چون فرشته برزمینم خانه ام در آسمانهاست با شما گر همنشینم سر زمینم توی دلهاست عاشق عرشی نشینم باشما من مهربانم روح زیبای جهانم من اگر عاشقترینم بهرتان جان میسپارم وقت وهمت میگذارم من شما را دوست دارم عین قلبم مثل جانم با شما من آشنایم گر نمیبینم شما را مهرتان در کنج جانم عاشقی شیرین بیانم بهرتان صد هدیه دارم با دعایم در نمازم شعرهایم من نمیگویم که هستی با چه کس رفتی نشستی با که گفتی وشنفتی هرکه هستی هرکجا من باشمایم بادعایم شعرهایم تو برای من عزیزی پیش تو من هیچ هستم دست حق باشد بدستم عشق یزدان کرده روشن جسم جانم جسم وجانم
اثر صدیقه اژ ه ای مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی [ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 11:25 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
نهایت ستم وجور را رقیه چشید کسی چو اوسر بابا جدا زجسم ندید عزیز جان پدر دختر سه ساله ناز چه رنجها وستم ها زدست مردم دید چه کودکی گل گلزار باغ زهرا بود دریغ ودرد که مجروح داغ بابا بود به پای آبله وقلب کوچکش زخمی بروی خار بیابان غریب وتنهابود کسی چگونه بفهمد که اوچه دیدوشنید در آندمی که نگاهش به راس بابا بود بیاد داغ غمش تا بگریه پردازم نماز شام غریبان شود چودمسازم دودست کوچک او تا گرفت راس پدر به سینه اش بنهاد وکشید از عالم پر لبان کوچک خود برلبان باب نهاد ولحظه ای زغم .دوری پدر جانداد ستاره شد شب تاریک در خرابه شام زعشق ومعرفتش تازه تر نمود قیام از طرف انجمن مدد کاری حضرت رقیه خاتون اصفهان مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی [ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 8:56 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
سلام ببانوی ایرانی بانویی که در خرد ورزی وایمان وپاکدامنی شهامت شجاعت نمونه است شیر زنی که از زینب سلامالله وفطمه زهراسلام الله الگو میگیرد .وسلام به همه بانوان ایرانی از هر قوم ونژاد مسلک چرا ؟که هربانویی که ارزش خودرا میشناسد قابل احترام است . اما مژده برشما باد که دراین دوران که از همه سو دامنه تبعیض وتباهی با هر عنوان دارد توسعه می یابد ..در ایران زن میتواند در تمام عرصه های فرهنگی اقتصادی علمی هنری ورزش واستحکام نهاد خانواده تصمیم ساز وموثر واقع گردد در هیچ زمانی در گذشته زن ایرانی به اندازه امروز استقلال فکری نداشته است.زن ایرانی امروز محترمانه در مجامع حضور خود را اعلام میدارد وچه بسا اندیشه ونبوغ خود را در پیشبرد ارزشهای انسانی بکار گرفته وبه عصر وزمان خویش واقف است بانویی فرهیخته ودانابه مسایل جامعه خود وجهان است .بانوی ایرانی امروز احساس مسولیت میکند.بانوی بازیچه هالیود ومطبخ وصندوق خانه وحرمسرا نیست بانوی تبلیغ اجناس وکالا نیست .در حالی که در پیشرفته ترین کشور ها زن یعنی عامل تحریک مرد و..بانوی ایرانی هم حقوق دارد هم حدود در خانه شمع است امروز بپاس خون شهیدان وتلاش دلسوزان وهمت عالی بانوی ایرانی خود دارای کرامت وارزش انسانی است .اخلاق زن ایرانی سرشار از درک وفهم متقابل است. واین درسی است که بانوان از مکتب اهل البیت گرفته اندامروز زن ایرانی خوشبخت ترین بانوی دنیاست اگر خودش قدر بداند وبتواند مدبرانه تلاش کند اثر صدیقه اژ ه ای مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی [ یکشنبه 90/10/4 ] [ 10:56 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |