http://SheidayeEsfahani.ParsiBlog.com | ||
از بچگی وقتی قصه نمکی را می شنیدم با خودم می گفتم راستی از عجب قهرمانی بوده با این که هنوز کوچک بوده چطوری آقا دیو را دود کرد توهوا چطوری کلید زیر زمین را از کمر آقا دیوه باز کرد.چقدر نترس بوده سرعت عمل هم داشته حالا که بزرگ شدم چشمم بروی دنیای بزرگ باز شده میبینم هنوز هم آقا دیو ها هستن کسانی که مال منافع منابع ملت را غارت می کنند واز قلدری هاشون میخوان همه را اسیر وبرده خودشون بکنند نمیخواهند ملت ها آزاده باشند روی پای خودشان استقلال علمی اجتماعی اقتصادی وفرهنگی داشته باشند.اما داستان نمکی. نمکی هفت در را بست یکیشو نبست مادرش بهش گفته بود .همه درها را ببندد. تا دیو نیاد توی خونشون نمکی خودش هم کم حواسی کرده بود. مادرش رفته بود .بازار راهش هم دور بود. وقتی برگشت دید. دیوه تنورکشان میگه مهمون که میاد خونتون خاله لمبون که میاد خونتون براش غذا نمیارین وخلاصه برای هرکاری دیوه کری میخوند بیچاره ها هرچی دیوه میخواست از ترسشون برش فراهم می کردند شاید راضیش کنند ولی اشتباه بود چون سر انجام نمکی را دزدید ورفت مادرنمکی کاری از دستش ساخته نبود دیوه نمکی را گذاشته بود توی توبرهنمکی هی بهانه میگرفت گشنمه تشنمه دیوه میگفت صبر کن حالا بمنزل میرسیم وبالاخره به قلعه بزرگ دیوه رسیدن واول بیگاری کشیدن دیوه از نمکی شد هر روز باید قلعه را آب وجارو کند برای دیوه غذا درست کنه وقتی میخواد بخوابه قصه بگه دیوه اون را ترسونده بود که اگر از سر جات تکان بخوری گوشت را میبرم کف دستت میزارم به اون گفته بود اگر بری طرف زیر زمین قلم پات را خورد می کنم نمکی هم بچه بود ترسیده بود تا این که یکروز یک فکر تازه به سرش خورد یادش اومد مادرش می گفت دیو ها شیشه عمر دارند اگر بشکنه دود میشن میروند بهوا اما چطوری کجاست.یکروز که آقا دیوه خوابش برده بود نمکیترس را گذاشن کنار آهسته آهسته رفت کلید را از کمردیوه باز کردرفت بطرف زیر زمین در را باز کرد .که دیوه هوارکشان رسید نمکی هم هرچه توان داشت جمع کرد دوید طرف شیشه ی بزرگ اون را هل داد دیو دادمیزد هل نده که شیشه افتاد روی زمین وشکست دیوه دود شد ورفت توهوا نمکی آدمها یی را که دیوه زندونی کرده بود آزاد کرد اسبهارا آدمها زین کردند تمام اموالی را که بسرقت برده بود سوار اسبها کردند همه با هم بطرف شهر براه افتادند همه با هم می گفتند زنده باد نمکی قهرمان زنده باد نمکی قهرمان مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی [ یکشنبه 93/9/2 ] [ 12:4 صبح ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |