سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://SheidayeEsfahani.ParsiBlog.com
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

یکی از بازی های ما معلم بازی بود ،درختان حیات شاگردمان بودند

  گاهی دوتا بچه بودیم ،یکی معلم بود یکی ناظم که زنگ میزد 

برای شروع وتعطیل مدرسه  ،معلم میرفت

سر کلاس بچه ها دفترای مشقتون بگذارید روی میز این مدرسه

در حقیقت یک مدرسه خیالی بود ،یک خط کش هم دست معلم

بود می گفت :تشویقش کنید وبچه دیگر را تنبیه یک خط کش به

اصطلاح میزد کف دستش این بازی را دختر خالم بما یاد داده 

بود اوبعدها مدیر دبیرستان شد ، من خودم بتنهایی با مداد رنگی

ها مدرسه بازی می کردم ، بازی دیگر ما باگلهای شاه پسند دستبند 

گوشواره گلوبند درست می کردیم ، از تیکه های پارچه ها عروسک

لباس عروسک درست می کردیم ، خانه قدیمی بزرگ ما همیشه پر از

فاخته کبوتر کلاغ گنجشک در اوائل بهار پرستو هم به انها اضافه 

می شد در بهار تابستان اوایل پاییز پر از زنبو عسل پروانه های رنگی 

پدرم می گفت مواطب باشیم زنبور عسل را نکشیم زنبورهای ریز زرد

زنبور بزرگ قرمز می گفتند زنبور گاوی بد جوری نیش می زدند 

دنیای کودکی بسیار پر حالی داشتم تجربه های عینی را مشاهده 

می کردم  همسایه ای داشتیم بچه دار نمی شد از پدرم خواسته بود پ

گاهی روزها برم خونشون آهویی را که همسرش آورده بود ببینم

یکروز که رفتم دیدم بچه کوچولوی نازی بدنیا آورده آهو حیوان بسیار 

معصوم دوست داشتنی هست چشمهای زیبایی داشت  ،

دلم میخواست،بغلش کنم 

 چند روز بعد که  رفتم دیدم خانم همسایه مهربان ناراحت 

است گفت :بچه آهو مرده بیچاره مادره دور خانه صدا می کرد

راه می رفت دنبال بچش می گشت قطرات اشک از گوشه چشمش ،

جاری بود براش ناراحت شدم من مادرم را از دست داده بودم و

آهو بچش را هردو تاش سخت هست منم بیاد مادرم اشکم در اومد 

خانم همسایه مهربون مرا نوازش کرد برد توی اطاق در یک چمدان

را باز کرد، پر ازاسباب بازی بود، گفت: اینها را خریدم برای وقتی

که بچه دار شدم ، آهی از ته دلش کشید پشت سرمن را نگاه کردو

گفت خدایا چی می شد یک بچه به من می دادی

 من بسادگی بچگی فکر کردم ، اون داره خدا را میبینه

 رویم را برگرداندم  پشت سرم گوشه اطاق را نگاه کردم ،

که-زد زیر خنده گفت: به چی نگاه کردی، گفتم منم میخواستم

خدا را ببینم، اون گفت خدا که دیدنی نیست ،از اینجا بود که بفکر 

افتادم چطور خدا دیدنی نیست ولی هست واقعا نمی فهمیدم ؛

هربار تنها می شدم به این فکر می کردم ،تا جایی که ترس تودلم

می افتاد ولی جرات نداشتم از مادر بزرگم بپرسم یک بار پرسیدم

گفت: استعفرالله روی این که خدا چیه فکر نکن ،فقط بدان هست

از باورهای مردم محله ما هرشب جمعه شمع های باریک سفیدی را

ازبقالی سر محل می خریدند می رفتند پای سقاخانه برای برآورده 

شدن خواسته هاشون روشن می کردند ،حمد وقل هوالله هم برای

اموات  می خوندند آنروزها توی هر محله ای سقا خانه ای بود 

برای رهگدرانی که تشنه می شدند ،می رفتند اب می خوردند ،

جالب بود ،دهه های محرم هم پای منبرها توی روضه شمع نذری

روشن می کردند، هر هفته من با دایه یا مادر بزرگم می رفتیم

بزیارت اخوند مجلسی شلوغ بودمرد کوری در آنجا همیشه زیارت وارث 

را می خواند بوی کاچی وحلوا با بوی شمع گلاب تو فصا پیچیده بود

بسته های شکر پنیر آجیل مشکل گشا ،انواع نذری ها بود ،که بزائران

تعارف می کردند، آقاسیدی بود، که دایم بهش روضه سفارش می دادند

سفره وروضه حضرت رقیه س  نذر روتین مردم بود

مردم به اهل بیت ع بسیار معتقد بودند ،در خانه ها روصه خوان هفتگی

داشتند،بچه ها با سیره امامان معصوم وبا خوبی ها آشنا می شدند 

با احکام نماز روزه وانفاق اخلاق درست اشنا می شدند 

پاحترام بوالدین در خانواده های آنروز رسم جدی بود ،

ریاست پدر ومدیریت مادر بزرگتری بجا کار ساز بود 

پروی حرف بزرگتر دانا کسی حرفی نمیزد طلاق جدایی

تقبیح بود ، اگر اسم کلانتری می آمد بدن آدم می لرزید 

صبح که می شد بیاد دارم مردان با دعا وبسم الله امید خدا 

ازخانه به سر کارشان  می رفتند صدقه دادن روتین هر روزی 

بود من این را درمحل زندگی خودمان می دیدم 

مردم بیشتر با طبیعت ذاتی خود زندگی می کردند 

دنبال پک وپز کلاهبرداری دوز کلک بهم دیگر نبودند 

حاجی واقعا درستکار وحاجی بود ،

بزرگتران فامیل قابل احترام بودند ،

خانه سالمند معنا نداشت فرزندان خود مراقب والدینشان بودند

بیاد دارم پدرم هر بار بخانه می آمد اول سری به اطاق پدر ومادرش

می زد  پدر بزرگ مادر بزرگم دختر نداشتند ولی خودشان می گفتند 

بپدرم با بودن شما هیچگاه احساس بی دختری نکردیم 

پدرم خدمت را با خوشریی ایمان قلبی برای آنان انجام می داد

من این ارتباط وعاطفه زیبا را مشاهده می کردم 

صدیقه اژه ای    مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی 

 


[ یکشنبه 02/1/20 ] [ 5:32 عصر ] [ صدیقه اژه ای ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 113
بازدید دیروز: 346
کل بازدیدها: 1205828
دانلود فایل با لینک مستقیم