http://SheidayeEsfahani.ParsiBlog.com | ||
فرشته ای زرین با بالهای فراخ وچهره سیمگونش روی دیدگانم نشسته بهر کجا نگاه می کنم اورا می بینم ،خیلی دلم میخواهد با اوحرف بزنم امادقادر به سخن گفتن با اونیستم ،زیرا هروقت خواستم با او حرف بزنم مشغول نوازش وبوییدن گلهاوشکوفه ها وگوش سپردن به نوای دل انگیز مرغان نغمه سرا بود،شبها محو تماشای ماه وستارگان وهر سحر گاه با نسیم بامدادی بپرواز در می آمد ،پرواز او دل مرا بوجد می آورد قطرات اشک از گونه هایم جاری می شد .هر بار حس کنجکاوی من قوی تر از قبل می شد که از او سئوال کنم تا اینکه یک روز دل بدریا زدم لب به سخن گشودم که ای فرشته زیبای آسمانی تورا چه شده که در این جهان پهناور روی چشمهای من ماوی گزیده ای برای تو جایی بهتر پیدامی شود ،فرشته بازیبایی مسحور کننده اش متحیر شد در حالی که گیسوان بلندش را با دستان ظریفش به پشت سرش جمع می کرد گفت :من مامورمپرسیدم چطور ،لبخند ملیحی روی لبانش نقش بست و گفت .چه زود فراموشکردی براستی که انسان موجودی فراموشکار است طالب چیزی هست وبرای رسیدن به آن بی تابی توان از کف می دهدمتحمل رنجها ومشقتها می گرددتا مطلوب خویش رسید آ ن را بدست فراموشی می سپارد، واین نقطه ضعف کمی نیست خواستن ،بدست آوردن وبعد نسیان وفراموشی ،من با همه وجود به حرفهای دلنشین او گوش سپردهبه ضمیر ناخود آگاهخویش مرکز اسرار وخاطرات خود سفر نمودم چطور ،چه موقعی ارزوی فرشته ای نموده ام که روی دیدگانم ماوی گزیند در همین اندیشه غور نمودم که خواب به سراغم آمد این فکر چندیم بار مرا از خواب بیدار کرد چندین روز هم ادامه داشت وفرشته همچنان مشغول کار خویش بود،بعد از مدتی دوبارهدفرصت را عنیمت شمردم ای فرشته مهربان یاریم کن تا آن موقع که تورا آرزو کردم بیاد آورمفرشته گفت :تو سالها بدرگاه ربوبی گریستی از او خواستی به او گفتی الهی به من چشمی پاک مطهر عنایت کن دستی ودلی وقدمی وگوشی وقلمی وقدمی وزبانی واندیشه ای وطینتی روشن پاک وزلال آن طور که خود می پسندی عطا،فرما،الهی بر اشکهای زلال چشمم بنگر کهداز سوز دلمدبر می خیزدبه صداقت دلم ترحم آور که ما به عنایات لطف تو بسیار نیازمندیم درست روزی که من روی چشمهای تو ماوی گزیدم لحظه ای بودکا دلت با همه وجود شکست وازخود چنان بیخودشدیکه چیزی حالیت نبود سرتاپای وجودت عشق محبت الهی فرا گرفته بود،به هم چیز بادیده محبت می نگریستی دلت سرشار از محبت به خدا وافریده های اوگشت ،همینجا بود که من این ماموریت را یافتم که همه جا باتو باشم وبر دیده تو ماوی گزینمبا دیدگانی که تو باوآن عالم را می نگریوبردل توکه در آن مشعل عشق محبت افروخته ای وبر اندیشه تونگهبان باشم تا گوش وچشم دل توبا همه وجودت در امان الهی بماندوهنانطور که خواستی پاک بمانی ،اسرا ر دل شکسته ام عشق تو بودبی عشق و محبت خدا هیچ نبود
صدیقه اژه ای مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی
[ پنج شنبه 102/2/21 ] [ 10:50 عصر ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |