http://SheidayeEsfahani.ParsiBlog.com | ||
بابایی می گفت وقتی من بچه بودم می گفتند در مقابل بابا مامانت پات دراز نکن هرچه میگویند بگو چشم صدات بلند نکن تا بابا دست توسفره نکرده غذا نخور هر چه بابا ت پول توجیبی داد نه نیار تشکر کن اون روزها بهتری غذا را جلوی بابای خونه میگذاشتند اما حالا که من پدر شدم هرچی بچه ات میخواد برایش تهیه کن وگرنه عقده ای میشه اگر تغذیه بچه درست نباشه روحافظه اش اثر میگذاره بلند با بچه حرف نزن پا توکفشش نکن ازوقتی متولد میشه تا وقتی ازدواج میکند بچاه اش بدنیا میاد میخواهد خانه بخرد کمکش کن ووقتی بچه به همه چیز رسید .روپاش ایستاد دیگر ماهی یکبار هم نمی بینش کار داره خانمش اجازه نمیده هرچه انجام دادی وظیفه ات بوده دلت میخواسته وخدا نکند محتاج کمک مالی اون بشی خدا نکند راستش من نه از اونوری بودم نه اینور ی بلکه از نسل سوخته ام نشستم لب ایوان خانه بیاد روزهایی که عمرم را روبچه ها گذاشتم افتادم وحالا می فهمم من دیگه کی بودم همه ما نسل سوخته ها
اثر صدیقه اژ ه ای مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی [ چهارشنبه 90/12/24 ] [ 8:10 صبح ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |