http://SheidayeEsfahani.ParsiBlog.com | ||
از کودکی بامادر بزرگم بزیارت علامه مجلسی میرفتم قبل ازرفتن وضومیگرفتم ودرراه دستم را مادر بزرگم میگرفت. دربین را که میرفتیم تعدادی از زنان مردان نابینا وعاجز بودندیکی دوتای آنها شمع وتسبیح میروختند ودیگری گدایی میکرد.مرد فال گیری که عرقچین سبزی به سر داشت. کنارکوچه برای زنان و دختران دم بخت سرکتاب باز میکرد مادر بزرگم یکدسته شمع قلمی میخرید وبه من میداد تا در حرم روشن کنم وپولی خودش به فقیرمیداد ویک پول هم به من میداد تابه فقیر بدهم وقتی وارد حیاط کوچک مجلسی می شدیم بااحترام سلام میدادیم وبعد دم کفش داری کفشهایمان را کیسه میگذاشیم میرفتیم توی حرم پشت ضریح زنها تسبیح بدست ذکرمیگفتند ومادر بزرگم حمد وسوره میخواند وبعد دورکعت نماز ومن به تماشای مردم برخی دخیل می بستند ومردکوری بود که باصدای سوزناکی هروقت اورا میدیدی داشت زیارت وارث را میخواند صدای تاثیر گذاری داشت وگاهی سوره ای از قران بستگی داشت زایران ازاوبخواهند چه بخواند البته پول به اومیدادند آقای سید رشیدی بود که آنهم متولی وهم روضه خوان حرم بود گاهی خانمی آنقدر بی تابی میکرد وگریه سروصدا- خدا خدا کمکم کن -اقای مجلسی برایم دعا کنید.ومن عاج واج اورا نگاه می کردم این خانم چه مشکلی دارد دلم برایش میسوخت خانمهایی هم باپاکت آجیل مشکل گشا وشکلات لابلای جمعیت به من وبقیه نذری میدادند راستش خیلی بدهنم مزه میکرد احساس خوشی به من دست میداد اما بیشتر از همه مردکور زیارتنامه خوان بود من به اوزل میزدم ازحفظ میخواند وروضه خوان پیر سیدی هم بیشتر وقتها جلویش سفره حضرت رقیه نان خرما- بوداواز خرابه شام حضرت رقیه مرثیه میخواند وخانمها گریه میکردندومنهم دلم برای دختر کوچولوی امام حسین میسوخت در دهه محرم که میشد بیشتر بزیارت میرفتیم نکته ای که میخواهم بگویم منهم در عالم بچگی برای آقای مجلسی نذر میکردم سوره حمد را بخوانم تا وقتی بزرگ شدم به هر مشکلی برخوردم حاجتم برآورده شود وقتی مدرسه رفتم برای موفق شدن درامتحان بارها نذرکردم قرآن بخوانم وموفق هم می شدم مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی [ دوشنبه 92/8/13 ] [ 12:0 صبح ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |